پیش ده

ساخت وبلاگ
پیش‌ده


صبح با چنبر بیرون میزنم. شنگول در حال رکابیدنم. باران تازه خوابیده و هوا، عشق است، تو کیف خودم هستم ، با این که در شیب تند خیابان شریعتی هستم، سرعتم کند شده، نگاهی به چرخ عقب می اندازم و میبینم، بَٓله، پنچر شده. باید زودتر به اداره می‌رسیدم و مقدمات صبحانه که آن روز با من بود را آماده میکردم و با این پنچری، اکنون، وقت کم خواهم آورد.
حرصالو میشوم و میزنم کنار و چپ چپ چنبر را نگاه میکنم. پس مشغول پنچر گیری میشوم. شصت چپم هنوز بعد از دیدن آن موش بامزه ها در سفر یزد، درد میکند و سرعت عملم در پنچر گیری کم است.
پنچری تمام میشود و راه می افتم، زاویه دیدم تغییر کرده، از اینکه امکان دیر رسیدن و در نتیجه بدپیمانی هست، حوصلم مثل همیشه نیست و میخواهم خودم را زودی برسانم. از همان خیابان های همیشگی رکابانم. یک گربه گامبالو، از همانهایی که جلو قصابی ها معمولا ول هستند و لم میدهند و خپل میشوند، از همانها، همچین لخ لخ در حال عبور از خیابان است. مجبور میشم ترمز کنم، از دستش لجم گرفته:
« پیشده، پیشده، گاااامبالو» روی چنبر هستم و این کلمات را ادا میکنم و از هم رد می‌شویم.
یکهو از خیابان فرعی یک پرشیا به خیابان اصلی که میرکابم وارد میشود.
« پیشده، پرشیا». مغزم قاطی کرده بود ماشین و گربه را درست از هم تشخیص نداده بود. برای ماشین و راننده اش باید سوت گوش کر کن می‌کشیدم نه پیش‌ده تحویلش بدهم.
از خودم خنده ام گرفته، ادامه مسیر میدهم به میدان امام حسین و پیاده راه اش رسیده ام، همچنان تلاش میکنم، تند رکاب بزنم که دیر نرسم، باز یک گربه دیگر جلویم سبز شده، اینبار اما از این گربه ریقو ها است.
دوباره از فاصله دور، شروع به پیش‌ده پیش‌ده کردن میکنم. در وسط خیابان می ایستد، یک نگاه به من و چنبر میکند و ارزیابی میکند،
«این آدم را بیخیالش شیم، صبح اول صبحمون را تا زهرمار نکرده»
اندیشه اش را خواندم،. مسیری که تا نصفه آمده بود را بر میگردد و منتظر رفتنم میشود.
هشت دقیقه از ساعت اداری رد شده که به اداره میرسم، در راه، تماس گرفته بودم و زحمت تهیه صبحانه را به همکارم سپردم.
یادم آمد، قرار است از آداب دوچرخه سواری زیر باران بنویسم و آیتمهایی که بهتر است مراعات کرد را ذکر کنم. این اولین نکته: در باران و پس از باران، احتمال پنچری، بیشتر است، زمان و وسایل پنچری مهم است در برنامه گنجانده شود.

اکنون هم که این متن را در حال نوشتن هستم، صدای شر شر باران از ناودانی حیاط به گوش میرسد، بروم آماده شوم، برای رکابزنی دل انگیزی زیر باران.

ساعت شش صبح بارانی پنجم آذر تهران.

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 191 تاريخ : جمعه 16 آذر 1397 ساعت: 6:04