گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز روز دوم

ساخت وبلاگ

سوار چرخمان هستیم که به  روستای خَویدک ( طبس ها به جای جالیزار خوید می‌گویند)میرسیم. بچه های خُرد روستا در حال بازی بودند.
یک شیر آب سرد کن دیدم و رفتم آب خُنُک بنوشم.
:کجایی هستی؟ خودش، جوابش را در قالب سوالی میدهد. خارجی هستی؟
من : نه
فرجی( فهرجی، روستایی نزدیک روستای خویدک) هستی؟
من: نه
پس کجایی هستی؟
داخلی هستم.
: آهاااان

و چند نکته:
یک
گاهی دنیای ما کوچک است به اندازه روستاهای دور و برمان.
با آگاهی با سفر در مکان و کتاب و تجربه ها، متوجه می‌شویم دنیا، همین خانه و روستا و شهر و کشور و جهان من نیست. بسیار عظیم تر از آنچیزیست که می پنداریم.
دو
برای فهم این جهان، سوال کنیم. چلااا ( چرا) کنیم.
فرضیات خود را در قالب پاسخ سوال، نکنیم. ذهنیات و داستان های ذهنی خود را، جزئی از دانستن هایمان ندانیم.
سوال را در ندانستهمان بپرسیم
(پس کجایی هستی)، هیچ بویی از دانستن نمی‌دهد. و آنگاه سوال اصلی پرسیده می‌شود‌.
سه
پسرک با پاسخ من قانع شد و یک آهااان بلندی کشید.
در حالیکه من پاسخی نداده بودم، یک بی ربطی پرانده بودم، اما او قانع شد. و این مهمترین نکته ای بود که آموختم، به پاسخ پرت، به حرف پرت، به گفتار پرت قانع نشوم.
شاید این سخت‌ترین قسمت ماجرا باشد. برای فهمیدن پاسخ پرت، مجبورم به معیارهای عقلی رجوع کنم یا اینکه پاسخ را در چندین مواجهه با چلااا (چرا) قرار دهم. اینگونه اگر پاسخی سست باشد، احتمالأ فرو خواهد نشست. بسیاری از پاسخ های مهم زندگی در این دایره احتمالا قرار خواهد گرفت.

 

روز دوم سفر 


@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 174 تاريخ : شنبه 4 آبان 1398 ساعت: 11:49