یک روز عجیب

ساخت وبلاگ
پرچنان:
بچه ای بس شیرین زبان است، با پدرش که هنوز درگیر مشکلات خود و بیجا و مکان است صحبت میکنم، فعلا تا به سامان رسیدن وضعیتش، کودک در بهزیستی بماند. مادر کودک، آدم بهنجاری نیست و پدر از او جدا شده، از پدر کودک می‌خواهم با او‌صحبت کند ، تا با تلخی و گریه و بدی از او جدا نشود و نگاه کودک به ما از زاویه خصم نباشد. همان لحظه دیدار ابتدایی هم از کودک، پرسیدم، ما را دویت می‌بیند یا دشمن؟ و گفت دوست.
پدر رفته و کودک با همه ما زودی رفیق شده. یک کیف پولی همکارم به او داده که شکل باب اسفنجی روی آن دارد، اما زیپش، در رفته، میگوید برایم درست کن، به تازگی از عمویم یاد گرفته ام. و مکالمه ای بین ما شکل میگیرد. - نمیتوانم درست کنم! - شما میتونی، من به شما ایمان دارم. چشم های قلمبه من در کادر نوشته جا نمیشود. - داری رسما خرم میکنی؟. - نه، بخدا بهت ایمان دارم.
حباب سازی که همکارم به او داده بود را آخرین لحظه بهم میدهد و میگوید در برگشت ازم می‌گیرد. میگویم شاید تو را دیگر هیچ وقت نبینم. اما میگذارد گوشه کمدم و میگوید با بابام، میام سر میزنم.
شب خسته تر از آنم که بتوانم با چمبر، به خانه برگردم، در طول سفر با مترو به او و او فکر میکنم و ذهن و روانم که او درگیرش کرد. الهی نور در زندگیش جاری باد.
***
در این تهران محله ای وجود دارد که یک خانواده که زنی کم توان و معلول و شیرین عقل به همراه فرزند دختر خود زندگی میکند را در خود جای داده است. تا اینجای داستان، چیز خاصی نیست. اما این خانواده را همسایه های مهربان محل توانسته اند، جمع و جور کنند. دخترک باهوشش را به مدرسه بفرستند. برایش مادری کنند و رسم و آداب معاشرت را به او یاد دهند یا در حال یاد دادنش باشند. وقتی که بازدید این منزل رفتم، هنگ بودم که بدون قیم، چگونه این خانواده سرپاست. شاید طولانی ترین بازدید از منزل زندگی ام بود. توانستیم دو همسایه اثر گذار را بیابیم و تازه بفهمیم، داستان از چه قرار است. در برابر بزرگی این همسایه ها و این بزرگواری چقدر حس خُرد بودن، کردم.
خوشحالم در تهران، چنین محله ای با چنین مردمانی وجود دارد. خوشحالم همشهری چنین مردمانی هستم. همسایه برای تامین هزینه های معلم خصوصی، رشته سختی که دختر در آن درس می‌خواند، و شاید خرید تبلت کمک میخواست، باشد که بتوانیم کمک کنیمش.
شیفت کاری و روز عجیبی بود، آن شیفت. غم و شادی توأمان لحظه به لحظه داشت.

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 165 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 12:02