هویج وری ها

ساخت وبلاگ

با توجه به کرونا و حداکثری کردن اقدامات سلامتی، به خاطر کاهش ابتلا به آن، زیر باران چتر به دست راهی اداره شدم.
سالهای سال بود که چتر بدستم نگرفته بودم.
  همیشه، در اوج باران لباسهای ضد آبم را میپوشیدم و سوار دوچرخه میشدم، یا لباس ضد آب کوهنوردی ام را می پوشیدم و کلاه بَگَم را می‌گذاشتم سرم و میزدم دل باران.
 و همیشه خدا لباس رویی خیس بود، اما لباسهای زیرین خشک، یک خیسی توأمان با خشکی، یک مواجهه بی واسطه با باران. 
اما
راستش تلفیق باران و چتر بهم مزه داد، خشک بودم و سایه ای بالای سر. به نظرم بهتر بود گارد منفی به چتر نمی‌داشتم و گاهی این نوع راه رفتن را نیز می آزمودم.
شاید سالها گمراه این قسمت از شعر سهراب شده بودم:
چترها را باید بست زیر باران باید رفت..


@parrchenan

بیا تا زیر باران بار گیریم 
خبر از آن دل و دلدار گیریم
ببارد ابر رحمت در دل شب
بیا تا دیده را بیدار گیریم
کنیم زنجیر دل را پاره پاره
بیا تا ره پی هشیار گیریم 
زنیم ما تیشه بر دیوار کهنه
بیا تا زلف و جعد یار گیریم
دمی دل را بر خلوت برانیم 
بیا تا از گلستان خار گیریم*
در و دیوار تن راحفره آریم
بیا با شب، شبی پیکار گیریم
همه ماهِ خفا در سایه داریم
بیا زان چهره ما اخبار گیریم
نشان شاه دل افتاده در دل 
بیا از دل، پری رخسار گیریم
کسی در جان ندا دارد: تعالو 
بیا ره سوی آن دربار گیریم
شبی، شاهد درآ در بزمِ مستان
بیا جامی از آن خمار گیریم

شاهد( استاد قنبری)

*  درواقع خارها را ازگلستان برگیریم .
گلستان بی خار بسازیم


@parrchenan

آمار رسمی از کشته شدن 600 انسان بخاطر مصرف الکل نامناسب در ایام کرونا دارد.
 بخاطر یک سوم این عدد، مملکت چندین روز سر ساقط شدن هواپیما ملتهب بود.
تازه این آمار رسمی کشته هاست، و چه بسا که بسیاری نخواسته باشند نام متوفیشان در بین این اسامی باشد. چندین برابر این عدد تعداد معلولین و آسیب دیدگان آن است.
پس چرا مثل ساقط شدن هواپیما حساس نیستیم و‌چه بسا بی تفاوت ایم؟ 
من حق دارم به آن قانون و دین و شرعی که به جان انسانها، به کشته و معلول شدنی چنین آسان و بیهود، بی تفاوت است مشکوک باشم. 
 دین مدارانی هستند که مدعی اند در قاموس دین، یک نفر مساوی هشت میلیارد نفر است.
این عدد ششصد را در ذهنم بایگانی خواهم کرد تا
مُشک آن است که خود ببوید نه آنکه عطار بگوید را مثالی داشته باشم.
@parrchenan

بابت کرونا و خانه نشینی و رکورد و بیکاری و فقر، دوستانی سبد کالا فراهم کرده بودند، به همکاران مددکارم پیامی دادم مبنی بر آنکه اگر از مددجویانشان خانواده ای را نیازمند تشخیص میدهند،  اعلام کنند، از انبوه همکارانم فقط دو نفر، چنین خانواده های را   در حافظه شأن داشتند.
حس خوبی نیافتم. اینکه تو مددکار باشی و این چنین ساکت و منفعل!! انگاری که معلم خصوصی به معلم یک کلاس شلوغ پیشنهاد دهد که چند شاگرد ضعیف ایت را نام ببر تا من با آنها خصوصی کار کنم و آن معلم کلاس، هیچ نداند، وضعیت دانش آموزانش را نشناسند. 
 این بی تفاوتی خوب نیست. نه  بخاطر مددجویان که به خاطر همکارانم.
گویی از کار و شغلی که دارند راضی نیستند و هیچ کجای ذهنشان، را هم درگیر آدم ها نکرده اند.
اگر اینگونه باشد لذت از کار و شغلی که دارند هم نخواهند برد.
و چه بی لذت زندگی باشد این نوع زندگی.

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 192 تاريخ : يکشنبه 31 فروردين 1399 ساعت: 7:32