دریوزگی

ساخت وبلاگ
پرچنان:
دیروز گفتمان کوتاهی پیرامون طبقه متوسط با عزیزی داشتم و اینکه پیرامون طبقه ای که خودم هستم یا فکر میکنم هستم درنگی کردم.
یاد دوچرخه و رکاب زنی که در هفته گذشته داشتم، افتادم. این که تو شاید وزنه اجتماعی، شغلی، مالی، ات متوسط و یا بالا باشد و سوار دوچرخه هستی، نزدیک های غروب دنبال مکانی برای ماندن می‌ گردی و ترجیح می‌دهی چادر نباشد. آنجاست که باید بتوانی با دیگران ارتباط بگیری و جایی بدست آوری. آنجا دیگر طبقه و بعد مالی و هویت اجتماعی تو ، اینکه، کجا ساکنی، حساب بانکی ات چند رقمی است، اعتبار ندارد. آنجا تو فقط با دلت و مهارت ارتباطتت هست که می‌توانی در دل ، متولی و چوپان و مردم روستا رخنه کنی.
آنجاست که لحنت، گفتارت، تفکرت ،ملتمسانه شاید حتی بشود.
تو با فردی که اگر در شهر بود، به مراتب از بعد اقتصادی، اجتماعی و هویتی شاید ، وزنه سبک‌تری داشت، روبرو میشوی و حالتی دریوزه گون به خود ، در برابر همان او، میگیری. بودا گون، دریوزه وار طلب جایی برای سکونت میکنی و منتظر می مانی تصمیم بگیرند. فرایند تصمیم فرایند پیچیده و در عین حال، سریعی هست. در طول کمتر از پانزده دقیقه یا به تو اعتماد میکند ، اعتماد میکنند ،و دریوزگی ات اثر میکند و یا نه و تو درس میگیری تا مهارت ارتباطتت را قوی تر کنی، شناختت را از محله، جغرافیا، مردم محلی، افزون تر کنی.
و حال آیا این دریوزگی ناپسند است؟
بنده و روح بنده که با آن، بسیار هم داستان و هم آواز است. تو را از من های صفتی و هویتی جدا میکند و به من حقیقیت نزدیک. من های عاریتی ات را میشکند و من حقیقی ات را آشکار میکند، یا نزدیک تر میشود. تو ، ماشینت نیستی. تو‌ منزلت و خانه ات و املاکت نیستی. تو ، نسب و اجدادت نیستی. تو شغلت نیستی، تو پسوند و پیشوند نامت، حاجی و مهندس و دکتر و استاد... نیستی. تو خود خودت هستی. وام گرفته از جایی نیستی، و همین خود خودت بودن است که به تو نشان میدهید چه هستی، عاریتی نیستی. به شی و صفتی وابسته نیستی و از آنها هویتت را عاریت نگرفته ای، اصالتت را از خودت میگیری و هر چه از خود خودت، من خودت هست را خرج میکنی.
و اینها را همه و همه مدیون دریوزگی هستی که مجبور بودی انجام دهی.
من های دیگرت را بشکنی، تا به من واقعیت نزدیک شوی. این دریوزگی هر روزه در طول سفر، آن هم‌ در پیایان سفر و خستگی روزانه، خستگی از رکابیدن ، تو را خاکی میکند، خاکی تر میکند. میفهماند در خستگی صبوری کردن، در خستگی ارتباط گرفتن، در خستگی، مهربان بودن را یاد میگیری، یادتر میگیری. میفهمی هر آنچه داشتی، عاریتی بوده، از خودت نبوده و به تو میفهماند در کجای زندگیت، در کجای وجودی ات، در کجای رشدت قرار داری. با خود، چند چند هستی، عقبی، مساوی ، یا شاید در حال گل به خودی زدن، بودی. گاهی دریوزگی را در زندگی بیازمایید.
خوشا دریوزگی .

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 198 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 12:02