...به خودم آمدم و دیدم به سمت نرهکوه در بیابان در حال دویدنم از بته خار جلوی پایم یک خرگوش جستی زد و در رفت...
چند روز بود که در منطقه جوزم( بین انار و شهر بابک) بودم و هر روز شکل و شمایل بخصوص و عجیب و هیبت خاص کوه مشرف به منطقه نظرم را جلب کرده بود. تقریباً مسحور آن بودم.
صبحی که از خواب بیدار شدم و به خودم آمدم دیدم به سمت نرهکوه در حال دویدنم. نزدیک های کوه رسیده بودم و زیبایی آن برایم صد چندان شده بود. وسوسه شدم آن را صعود کنم اما بی برنامه آمده بودم و حتی یک قطره آب نداشتم و ترسیدم بدنم دهیدراته شود.
بیخ کوه تصمیم به بازگشت گرفتم.
در راه چوپانی را دیدم و گفتم بروم اطلاعاتم را نسبت به مسیرهای صعود افزون کنم.
افغان بود و هیچ اطلاعاتی نسبت به این کوه نداشت. ساعت را پرسید، پاسخ دادم، نفهمید و گفت: این روزها انگار آسمان دیرتر صبح میشود؟
پاسخم آری بود و ادامه مسیر دادم. با خود به مکالمه کوتاهم با چوپان می اندیشیدم. اینکه هنوز در این زمان و مکان افرادی هستند که درکی از ساعت ندارند و مفهوم زمان را تنها با طلوع و غروب و شدت نور آن می سنجدند.
همین که توانایی فهم زمان را داشته باشی، بتوانی ساعت و دقیقه را در زندگی پیاده کنی، امکان آگاهی امکان زیادت شدن به ابعاد زمان و مکان، امکان لذت بردن در مقیاس کلان را بدست خواهی آورد.
در واقع فهم زمان و ساعت و دقیقه، زندگی را پیچیده میکند و در همین پیچ های پیچیده امکان درک و فهم بیشتر از زندگی میسر میشود.
برای عمیق تر کردن زندگی میتوان به پیچیدگی نیز اندیشید.
نتیجهگیری:
به زمان، ساعت، تاریخ، دقیقه ، تا میتوانیم حساس تر باشیم.
https://t.me/parrchenan
پرچنان...برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 109