سر راهم یک افغانستانی را سوار کردم. خوش زبان و خوش بیان بود. سوسیس خورده و در نتیجه حساسیت شدید پوستی گرفته بود. اظهار میکرد میروم شفاخانه امام خمینی ، دکتر کهنسالی آنجا هست که چند سال پیش درمانش کرده است. آن قدر ادبی سخن می راند که پرسیدم شما در افغانستان درس خاصی خوانده اید؟ انتظار داشتم پاسخم گوید که مثلا ادبیات فارسی را تا مقاطع بالا خوانده است.
گفت در دوران نجیب الله چند کلاس خوانده و سواد دار شده است و از او و دولتش تعریف کرد و در نهایت چاشنی سخن بیتی از حافظ را تضمین کرد. پرسیدم زیاد حافظ میخواند؟ پاسخ داد ، دلداده حافظ است و پنجاه سال است که دیوانی از او را دارد و هر شب میخواند و باز بیتی تضمین سخن کرد:
زاهدِ خلوت نشین، دوش به مَیخانه شد
از سرِ پیمان بِرَفت بر سرِ پیمانه شد
و توضیح داد واژه اصیل مَی میباشد.
پرسید کرایه چقدر میشود؟ از گویش اصیلی که داشت غرق در لذت بودم و پاسخ دادم من بهره خود را از او برده ام.
پی نوشت:
۱. این روزها اولین سالگرد سقوط جمهوری افغانستان است. چه زود به جنبش اصیل!! منطقه عادت کردیم
۲. اشعار ادب فارسی را افغانها بسیار زیبا خوانش میکنند. افغانستانی اهل شعر یافتید از او تقاضای شعر خوانی کنید.
https://t.me/parrchenan
پرچنان...برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 101