دلایل استعفا

ساخت وبلاگ

پیرامون این جستار کامنتهای زیادی دریافت شد و از این رو نوشتار امروز را مینگارم.

تلاش دارم دلایلم را برای استعفا با توجه به درجه اهمیت طبقه‌بندی کنم:

اول دلیل: اقتصادی

حقوق کارمندان سازمان به طرز حیرت آوری پایین است. من معمولاً ابتدای سال حقوق خودم را با دلار سنجش میکنم تا حدود شرایط اقتصادی خودم را در طول سال بدست آورم. متاسفانه حقوق دریافتی ما نسبت به پنج سال قبل بین بیست تا چهل دلار پایین تر آمده است در حالیکه هزینه زندگی در طول این پنج سال چندین برابر شده است.

دوم ،سیاست های کلان اقتصادی:

بر این گمانم که سازمان های حمایتی بر محور توسعه میچرخند با این بیان که در کشور توسعه اتفاق می‌افتد و لوکوموتیو حکومت، قطار توسعه را پیش میراند. در این بین بعضی از مردم به هر دلیل از این قطار جا می‌مانند. در این وضعیت سازمان های حمایتی تلاش خود را میکنند تا با شناسایی آن قشر از مردم بازمانده، دست آنها را گرفته و سوار قطار توسعه کند. اما متاسفانه به گمانم در این پنج سال قطار از حرکت باز ایستاد و از ریل خارج شد. معنایی برای بازمانده از قطار توسعه وجود خارجی دیگر ندارد.

سوم: بی خاصیت شدنم در منطقه ای که بودم( شرح آن در جستار قبل و قبل‌تر آمده است)

چهارم: مجبور به انتخاب بین دو گذاره ماندن در سازمان یا کاسبی. گاهی از پنج صبح تا نه شب مجبور به کار بودم و این باعث فرسودگی ام شده بود. امکان فهمیدن زندگی را برایم کمتر کرده و در نهایت مجبور به انتخاب بین این یا آن ( نام کتابی از کیرکگارد) کرد

پنجم: متاسفانه عادی و به عادت تبدیل شدن بسیاری از موضوعاتی که تا سالها موضوع و مسئله بود. مثل کودک کار، عادی شدن زباله گردان، عادی شدن شنیدن صدای فندک زدن های پیاپی از میدان تجریش تا میدان راه آهن و...

ششم: محیط زیست.

تا قبل از این یکسال اخیر، به ندرت از ماشین استفاده میکردم و وسیله حمل و نقلم بیشتر دوچرخه بود. اما بعد از آن ماشین به متن اصلی زندگیم تبدیل شد و بدون آن زندگیم، لنگ و حتی قفل میشد. از خودم ناراضی بودم که روزانه سهمی در آلودگی و تغییر اقلیم دارم. تا آنکه به مهر ماه تهران رسیدیم. به اوج شلوغی و ترافیک، خودم، جسمم، روانم و ماشین به استهلاک شدید دچار شدیم. پس نیاز به تغییر و بازگشت به دوچرخه داشتم

هفت: ترومای ملی،

متاسفانه سیاست های کلان حاکمیتی در تضاد با همه آنچه یک مددکار یا روانشناس یا مشاور تلاش میکند است. تولید خشم، نفرت، غم بخصوص در این دو سال سیری صعودی گرفت و این روزها به اوج خود رسیده است. نمیشود در مقیاسی عظیم سیلی از غم و خشم تولید شود و انتظار داشته باشی یک گابیون بندی کوچک در دره ای کم عمق جلوی آن را بگیرد. این ترومای ملی نیازمند درمانی ملی است و امکان کمک های خرد اگر نگویم محال، بسیار بسیار سخت شده است.

این بود دلایلی که مرا به این تصمیم و انتخاب کرد.

بی گمان در بعضی از این دلایل با بعضی از خوانندگان شریک هستم و پیشنهاد میدهم در این روزها، دور همی های همدلانه با دوستان و عزیزان هم افق برگزار شود تا امکان عبور کم آسیب، و تطبیق از این فضا را پیدا کنیم

https://t.me/parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 112 تاريخ : شنبه 16 مهر 1401 ساعت: 15:46