کبد

ساخت وبلاگ
پرچنان:
گزارش خودکشی یکی از همکاران را میخوانم. " دختر که دلبسته محبوبش شده بود، بعد از طرد شدن توسط او، اقدام به خودکشی کرده و فریاد میزد، من نمی‌خواهم دیگر تنها باشم. جایی بفرستید که تنها نباشم".
با خودم فکر میکنم. ازم سوال شد، اگر قدرت جادویی داشتی و می‌توانستی یک چیز را در دنیا تغییر دهی چه بود؟ و پاسخم آن بود که از تاریخ n/ n/ n هیچ کودکی در جهان زاده نمیشد.
تا انسان همچون دایناسور ها منقرض شوند. تا اگر قرار است انسان به این دنیای رنج وارد شویم، مثلا درخت وارد شویم. فکر کنید، کل زمین پوشیده از درخت. و پرندگانی که بر تو لانه میسازند. تویی که اگر انسان بودی، بر اثر، تربیت اشتباه، ناملایمات زندگی، و... احتمالن همان پرنده را شکار میکردی.
خیلی از انسانها چون همان فرد اقدام کننده، باور ندارند، انسان عمیقا، تنهاست و هر لحظه اش در رنج، تنهایی و دانستن روزی خواهد مرد و ... میگذرد. دردهایی که دوایی ندارد.
روزها و لحظات گرم سال، خودکشی ها زیاد تر میشود. گرما به سرشان میزند و طاقت، تاق میکند و تلفیق قوز ها و گرما و احیانا دراگ، او را به سمت انتحار هدایت میکند. قوز بالای قوز می آفریند.
زن میانسال را عوامل آتش نشانی، از بالای پل پایین آورده اند. با کمی صحبت، عمق افسردگیش هویدا میشود. این که شوهر بازنشسته، با این که ساعتها کار میکند، هنوز کفاف هزینه زندگی اش را ندارد. فرزندان متوقع، فرزندانی که زندگی های آسیب زا داشته اند و به خانه برگرشته اند، هزینه مادی و غیر مادی زندگی را بالا برده و مرد و زن را به بی آستانگی کشانده اند. به سفر دوچرخه ام فکر میکنم که با کمترین هزینه مادی، عمیق ترین لحظات زندگی را تجربه میکردم، این که وقتی به همین راحتی می‌توان زندگی کرد و دردهایِ با آدم زاده شده همچون تنهایی که به آن ها درد اگزیستانسیال میگویم را تحمل کرد، چرا سخت گرفتن؟ چرا کار و کار و کار کردن، از جوانی تا پیری. از جوانی تا بعد از بازنشستگی.
در ایام رمضان، رکاب نمیزنم و دلم برای چمبر، تنگ است. او وقتی بود، بعد از شیفت تا رسیدن به خانه ، همراهیم میکرد و کمتر اجازه میداد کارم ، اسامی، افراد،بمبهای ترکیده شده در کابل تا عراق و سوریه، به درب منزل برسند. وسط راه پیاده شان میکرد.


@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 181 تاريخ : شنبه 13 خرداد 1396 ساعت: 11:37