برادرم خسرو

ساخت وبلاگ
پرچنان:
به تماشای فیلم برادرم خسرو رفته بودم. مدتها بود که از سینما فاصله گرفته بودم و با فیلم خوب و پر مفهومی با سینما، آشتی کردم. برادرم خسرو به مخاطب نهیب میزند. مراقب باشید، در حال رفتن و رسیدن به تاریکی هستید. در جامعه ای هستید که صادقینتان، اتفاقا همان هایی هستند که شما آنها را بیمار، ترسیم کرده اید و بافرهنگنهایتان، الیت هایتان، نخبه هایتان، ناصادق ترینتان هستند. جامعه ای که الیتهایش، بلد نیست، هم دلی را، هم دردی را شادی کردن را شاد بودن را و می‌تواند زحمت یک عمر هم دلی را در عرض چند روز، ویران کند. در قرص ها، می‌جوید آرامش را. آری ،صادق ها هم محبورند چشم بربندند و کلاه خود را تا ندیدن، پایین کشند. الیتهایی و نخبه ها به خود آیید، هر روز که به جامعه ورود میکنید، از اوج به فرود در پله ای مار پیچ، به فرش سقوط میکنید. و با سقوط خود، خانواده خود و جامعه خود و حتی میراث کهن خود را نابود میکنید.

بعد از سینما با دوست قدیمی ام، قدم زنان، درباره فیلم حرف میزدیم، که یک کتابفروشی دیدیم، دلم برای کتاب فروشی تنگ شده بود. قدم زدن بین کتابها.
خوشا این دلتنگی
*
اگر گاهی دلت برای خاطرات کودکی و‌ پدرت تنگ میشود، کافیست شبیه ترین به آن روزگار را انتخاب کنی و در آن فضا نفس بکشی. دو روز در منزل پدربزرگ( حاجی بابا) بودم و کلی کیف کردم. آرامش بخش ترین صدا، برایم ،صدای عصا زنان حاجی در عبور و‌مرور در خانه بود.


@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 183 تاريخ : شنبه 31 تير 1396 ساعت: 16:27