@parrchenan
بعضی از دوستان نسبت به پست خانم هنرمند، حساس شده بودند و پیام میدادند که ادامه داستان چه شد؟
از خوانندگانم تقاضا دارم این نوشته ها را حتی به دید واقعیت نخوانند، بُرشی از زاویه دید راوی به صحنه ببنند. فیلم نبینند، همچون عکس، ببینند. تصاویر نبینند، تصویر ببینند. لطفا. عکسی در یک قاب.
*
در جریان بازدید از منزلی هستیم، مادر زنگ زده که دختر دوازده ، سیزده ساله اش افکار خودکشی دارد.
در جریان مصاحبه،دخترک را، دخترم خطاب میکنم. این روزها، کم پیش نمی آید بچه ها را دخترم و پسرم خطاب کنم، گویی از آن سنی که انتظار داشتم، خود کودک بمانم، گذشتم. شما والدین که بچه دارید، شاید درکی از همین واژه ساده از زبان یک تنها، نشوید.
تنها، همه کودکان عالم را، دخترم _ پسرم، می بیند. میمی بی حس مالکیت، میمی سرشار از مٙحبت. میمی بدون حب و بغض. میمی بی تاریخ ، میمی بی زمان، میمی در لحظه،
میمی که نیتِ راوی دارد، نشان دادن همه خوبیها انسانی به مخاطب کودک اش است. پخش همه آنچه در وجود خودش دارد به کودک روبرویش هست.
به همان دخترم می گویم: لبخندت خیلی قشنگه، خوش به حال کسی که این خنده های تو را زیاد زیاد ببیند.
*
شیفت آخر تقریبا تجمیع خبرهای نخوب آدم ها و خانواده هایی که ما وارد زندگی شان شده ایم ، بود برایم. دنیای مدرن و بروکراتیک خیلی زرنگ است، سیستم واقعا زرنگ است، کار را آن قدر جز جز و بروکراتیک و متاسفانه زمان بر میکنه، که وقتی هم اتفاق نه خوبی می افتد، همه آن خُرد های سیستم میتوانند با خیال و وجدانی آسوده نفسی بکشند، که خوب الحمدا.. تقصیر ما که نبود، تقصیر آن خُرد دیگری بود و بالطبع آن خُرد دیگری هم اینگونه اندیشه کند. با این سیستم و زندگی بشر در این سیستم ،در فرایند تکامل طبیعی شاید در طول هزاران سال وجدان از طبع ما انسانها خارج شود.
شاید مرگ کسب و کار من است. از مرگ انسانی، تا مرگ عاطفه ای، مرگ مٙحبتی، مرگ خوبی ای، مرگ دسترنجی...
درد آور ترین قسمت نه خوب های دیروز، وقتی است که پسرم را که چندین سال وقت و فکر و... گذاشته بودم را به خدا سپردم و دیگر دستانم را به نشانه تسلیم بر بالای سر بردم. تسلیم سرنوشت شدم. سرنوشت ها.
@parrchenan
برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 195