محروم

ساخت وبلاگ
به دوستان آفتابکار، دائم پیشنهاد دیدن فیلم و گفتگو پیرامون آن را میدهم. یاد دوران مربی بودن خود در مراکز شبه خانواده می افتم؛
چند سال پیش بود، پسرک تازه به مرکز ما منتقل شده بود، نهاد ناآرامی داشت، همان شب اول زد شیشه یکی از پنجره ها را پایین آورد. علاقه ای بیمار گونه به پدر معتاد خود و تنفری عظیم نسبت به مادر خود داشت، حتی بینی مادرش را شکسته بود. کم کم با هم گفتگو کردیم در طول ماه ها، در بین گفتگو ها علایق مشترک میافتیم و در پیرامون علایق مشترک سخن خود را میراندیم و در حین سخن، به مشکلات زندگی او میرسیدیم. نقطه عطف رابطه دوستی ما که به رفاقت تبدیل شد نیز از دوچرخه شروع شد. با دوچرخه سابقم که دزدیده شد( مرحوم اکبر) از شاهرود تا گرگان را رکابیده بودم( باز هم دوچرخه)، در ترمینال گرگان در حال تهیه بلیط بودم که او را با انواع مدارکی که پدرش بر ضد مادرش تهیه کرده بود، مشاهده کردم. آمده بود با مادرش دعوا بگیرد تا از مهریه اش بگذرد. باری، کم کم حرفهای دلش را، ناراحتی هایش را گفت و من کم کم شروع به عوض کردن ورق بازی کردم، تلاشم را کردم نگاهش را از پدر نا جنس به مادر جنس، استحاله دهم و این کاری نه آسان بود و امروز بعد از سالها، این جوان ، با مادر خود و در جوار سایه ای که او بر زندگی اش انداخته زندگی میکند و پدر بیمار معتاد ناجنس را به حال خود گذاشته است. اما تیر آخر را برای آنکه او شیفته مادرش شود، فکر میکنید کجا انداختم؟ نزدیک دوسال گفتگو کرده بودیم و قرار گذاشتم من و او سینما برویم. فیلم شیار۱۴۳. و این فیلم و نگاه مادر به فرزندی که در فیلم بود، نقش کاتالیزور را بر افکار جوانکم داشت و سرانجام کار، تلاشها، نتیجه داد. معتقدم اگر این فیلم نبود، زندگی جوان ما، اینجا نبود. نقش سینما و فیلمهای خوب را در امر تربیت نادیده نگیریم، فیلم های خوب را ببینیم و پس از آن پیرامون فیلم گفتگو کنیم. و اتفاقا حرفی که می‌خواستیم به دیگری بزنیم را از زبان تحلیل فیلم به او بازگو نُماییم. واقعا فیلم های خوب، نقش کاتالیزور را در فرایند ارتباط عمیق ایفا میکنند.در سینما، فیلم ها از طریق موسیقی و نور و استدلال و برهان داخلی فیلمنامه، تقریبا همه پنج حواس، عواطف و تعقل بیننده را بکار می‌اندازد و همچون سِرُم آب هستند که مستقیم به رگ، میرسد و انسان گرما زده را به سرعت به تعادل میرساند.
از خوانندگان جانم تقاضا دارم فیلم های خوب، بخصوص فیلمهایی که در آن هنر آشپزی ارج داده شده است را ، اگر دیده و میشناسند، به این خُردک معرفی نمایند.
***
حال گربه های گم شده ام خوب است. همکارم گفت در کارگاه مترو کناری، در حالیکه دمهایشان رو به بالا بوده و جاگینگ میکردند، مشاهده شان کرده است. گربه صفتی یک روی دیگر هم دارد، اینکه هر کس بیشتر محبت کند، خواهان او میشود، همچون ما انسان ها. و گویی کارگران افغانی کارگاه که از دیار و خانواده خویش دور هستند، بیش از ما به آنها محبت کرده اند و در نتیجه توله گربه ها، وامدار آنها شده اند. در محاسباتم نسبت به محبت خود و همکارانم به گربه ها، اشتباه محاسباتی کرده بودم، ما مرد این میدان نبودیم و آنها هم با رفتن خود، لطف و محبت کردن را از ما دریغ کردند. معتقدم، لطف و محبت کردن، برای شخص فاعل اثر گذاری عمیق تری دارد، تا کسی که مورد محبت واقع میشود.( این برداشت را پس از مشاهده فیلم مستر چرچ، فهم کردم). مثل درخت پر شکوفه که به زنبور لطف میکند و شهد شیرین میدهد اما در واقع زنبور گرد افشانی برای تولید مثل آن درخت میکند. و درخت نفعی بسیار بیشتر میبرد.
در جریان گربه ها، ما آنی نبودیم که نشان میدادیم و محروم شدیم از بارور شدنی بیش تر. محروم شدیم از محبت کردن. محروم.
ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری
تو به تقصیر خود افتادی از این در" محروم"
از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری


@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : محروم, نویسنده : iparchenane بازدید : 198 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 8:40