دختر بودن

ساخت وبلاگ
گزارش شده بود برادر بزرگ خواهر کوچک خود را که مشکل فقراتی نیز دارد، آزار جسمی و روانی می رساند.
همکارانم یک بازدید چند هفته قبل رفته بودند و این بار دوم بود که میرفتیم. حرفها را زدیم و تمام شد. اما راستش دلم برای آن دختر که سال آخر دانشگاه بود و بخاطر، داشتن پدر مستبد و برادر مستبدتر و مادر مظلوم تر از خودش و آسیب نخاعی که بهنگام تصادف خورده بود، سوخت. دانشگاه، محیط های مجازی، جامعه آگاهی او را بالا برده بودند و اما خانواده، همان خانواده سنتی، مانده بود.
دختر آگاه بودن در این نوع خانواده و در جامعه ما خیلی سخت است. خیلی.

***
تلفنم زنگ خورد، همان دو جوانمردی بودند که از آن پیر زن بابت پیمانی که با شوهرش بسته بودند که بعد از مرگش از او نگهداری کنند بودند.( در نوشته های بالاتر نگاریده ام)
از این دوری خیلی غمین بودند . سالها برنامه زندگیشان آن بود که هر روز به او سر بزنند و اینک اما دیگر "او" نبود.
قرار شد جمعه به او‌سر بزنند و از حال و روزش خبر بگیرند و مرا هم بخبرانند.
یاد سخنی از امام حسین افتادم که خانم کمالی آن را بر آگاهی ام هدیه کرد.

بدانید که نیازمندیهای مردم به شما، از نعمتهای الهی است بر شما، پس از این نعمتها، خسته نشوید، کع که هر آینه بسوی دیگری سوق می یابد. 


این سخن، را فعلا از دید معنوی و ثواب و کباب و الهی در نظر نمیگیرم.
اگر از زاویه معنا دهی به زندگی، سخن را ببینید، شاید شما هم حلاوت و شرینی دو چندانی حس کنید.
این دو جوانمرد، معنای زندگی خود را، گویی گم کرده اند.
تماس تلفنی این دو جوانمرد، درست بعد از کلاس قرآن خانم کمالی و آشناییم با این حدیث اتفاق افتاد.

@parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 182 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 14:04