این روزها به واسطه حضور در کنار برادرم و مغازه، بیشتر با پیاده رو خیابان برخورد دارم و نکات جالبی می بینم.
مادری در حال هل دادن کالسکه کودک اش است. کالسکه ظریف و نازک و ساده است و کودک درون آن و معصومیت کودکانه اش و خُردی و نازدانگیش را راحت هویدا میکند. کالسکه شبیه همان کالسکه های قدیمی و ساده ای است که در دهه شصت بود و ما با آنها بزرگ شدیم.
مروری می کنم به کالسکه های کنونی، همچون شولت و بیوک های دهه هفتاد میلادی بزرگ، بعضا شاسی بلند حتی، دارای انواع زلمب و زیمبو های عجیب و غریق، مناسب سازی شده جهت بادو باران و طوفان کاترینا هستند.
آن قدر عجیب وغریب و متفاوت هستند که کودک و کودکیش و معصومیت و خُردی و نازُکیش به عنوان اصل و اصالت آن وسیله در این قاب عجیب و غریب گم میشود. شبیه بی بی باس هایی شده اند، بیگانه با جامعه بشری. این نوع کالسکه ها مثل تابلو نقاشی که قاب متفاوت و خفنی داشته باشد و خود موضوع نقاشی را به حاشیه براند گویی عمل میکند.
تلاش کرده ام زندگیم را بر یک اصل جریان دهم و از این زاویه به موضوع بنگرم.
اصلِ سادگی زیبایی است.
در پیاده رو از کالسکه عبور میکنم و معصومیت کودک غنوده در کالسکه لبخندی بر چهره ام مینشاند.
***
همچنان نئشه خبر آن کودک که سلام بر سربازی چون این خُردک رسانده هستم. روز اول که تقلا کرد و من چون بچه دزد ها زدم زیر بغلم و به بیمارستان بردیمش و آن گریه هایش و این که به زور و نه خواست کودک انجام داده بودم و روزهای بعدی که در بیمارستان به عیادتش رفتم و غمین و خسته و در حال ترک بود( به چهار ماده مخدر و محرک معتاد کرده بودنش) و علایمش ظاهر شده بود، بر وجودم سنگینی میکرد، قسمت آزاد و رهایم بر من فشار می آورد چرا زور کردی، این چنین زُمخت و عریان؟
عکسی که همکارم از من در حال گفتگو با اودر حالی که گریه میکرد ،گرفت و پس از دیدن عکس از ایشان تقاضا کردم که به دیگرانی نشانش ندهد را مرور میکردم و ...
ولی حالا که همکارم گفت او بین این همه آدم که این مدت در زندگیش حضور پیدا کردند بر آن سرباز سلام رسانده و گفته به اوسر بزنم، رضایت بسیار عمیقی دارم. به قول همکارم، چنین چیزی، انرژی یکساله ای به ماها که شرایط سخت آسیب اجتماعی را مشاهده میکنیم میبخشد. همچنان خوشحالم. خوشحالم یک سربازم، نه یک افسر.
@parrchenan
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
حافظ
پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید
برچسب : سرباز, نویسنده : iparchenane بازدید : 174 تاريخ : شنبه 8 مهر 1396 ساعت: 10:46