شیر

ساخت وبلاگ

در میان کسانی که برای تشییع جنازه آمده بودند یکی از اقوام رُخی محزون تر داشت.

با دور و بری های خودش در گفتگو است و به زبان ترکی گفت او مادر دومم بود.

او از پسر عموهاست. آن زمانها دو خانواده در یک حیاط زندگی میکردند و هم زمان با تولد پدرم، او نیز در یک خانه به دنیا آمده بود و پدرم و او از مادران یک دگر سوت(شیر)خورده بودند.

و همین یک نکته کافی بود که مرد شوخی چون او هنگام دور همی سر مادربزرگم ( با شرایط حجاب یک چشمی که در جستار پیشین اشاره کردم) را بگیرد و از روی چادرش ببوسدش.

اگر مادربزرگم مقاومت می‌کرد با همان زبان ترکی توضیح میداد که تو به من شیر دادی و آدم طنازی را تصویر کنید که توضیحات مکفی پیرامون این موضوع دهد. جمع از خنده منفجر میشد.

به نظرم نسل آن طنازی ها و طنز پردازان خانوادگی رو به پایان است. به یک دلیل ساده: دیگر خانواده ها در یک حیات با هم زندگی نمی‌کنند که دستشویی مشترک آشپزخانه مشترک داشته باشند و همین مکان ها و تعامل ها و گفتگو ها باعث بروز خلاقیت های طنز پردازانه شود.

به نظرم دوران طنز پردازان خصوصا تبریزی که یکی از خصیصه های جمعی شان بود به این دلیل رو به پایان است.

اما نکته و نتیجه‌گیری که از این جستار میخواهم بگیرم متفاوت از آنچیزی است که از بدنه نوشتار به نظر می‌رسید.

این که اگر آدمی داستانی داشته باشد که او را به دیگری پیوند دهد( مثلا در جستار امروز شیر دادن فردی در کودکی) حسی از محبت و میهربانی را تا آخر عمر با خود همراه می‌کند. از این رو میشود داستان های مشترک با هم ساخت و آن را به مهری جاودان تبدیل کرد

پیشنهاد:

اگر از مادران شیر ده هستید به فرزندان شیر خوار یک دیگر شیر دهید. اینگونه فرزندان بیشتری خواهید داشت. این داستانی است که از عمق جان یک زن بر می‌خیزد و مهرش تا ته نفس بر دل باقی می ماند.

«اکنون که مرگ ساعت خود را کوک می‌کند
و نام تو را می‌پرسد
بیا در گوش‌ات بگویم
همین زندگی نیز
زیبا بود»
(شمس لنگرودی)

https://t.me/parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 97 تاريخ : سه شنبه 22 شهريور 1401 ساعت: 14:37