عشق

ساخت وبلاگ

یکی از دوستان دوران مدرسه و راهنمایی را دیدم، اول تشخیص او ممکن نبوده و تغییر زیادی کرده بود. خیلی حرف خاصی با هم نزدیم ابتدا رفتم جلو و سلام کردم، گفت زن گرفتی خوب شده؟ تا آمدم پاسخش بدهم و مقدمه سخن بی اغازم که: « عشق وقتی در زندگی » پرید وسط حرف و متعجانه گفت عشق؟ اجازه پاسخ دادن نداد وپرسشی دوم مطرح کرد: «بچه دار شدی؟» پاسخ دادم خیر و پرسش آخر را کرد: « پس چرا ازدواج کردی؟»

نگاهی به هم کردیم و تعارفات مرسوم و خداحافظی.

اما چیزی که پندارم را درگیرش کرد، چهره و پرسش و لحنی بود که او وقتی گفت عشق؟؟

گویی میخواست بگویید این واژه که در کتابهاست، در واقعیت نیست؟ و پرسش دومش که در پندار بسیار کسان دیگر نیز هست، ازدواج می‌کنی که بچه داشته باشی.

این چند روز که از مرگ مهسا امینی می‌گذارد به تحلیل ها و گفته ها و نوشته هایی که پیرامون آن گذاشته اند دقیق شده ام.

به گمانم پرسش و پاسخی که من با دوست سابقم داشتم در ادامه گفتمان فرهنگی است که حکومت مروج آن بوده است و آن عشق زدایی از زندگی است و دوم نگاه به زن فقط به عنوان مادر آینده ( این سخن را در مسابقه آشپزی شبکه یک سیما از زبان سر آشپز در مواجهه با دختری جوان که هنوز ازدواج نکرده بود شنیدم).

حکومت چگونه از زندگی عشق زدایی کرده است؟

اولین آن اقتصاد است، همین که کیک اقتصاد مملکت کوچک شده است و سهم مردم از آن کمتر، در نتیجه یا مرد خانواده یا هم زن و مرد خانواده نیازمند وقت بیشتر گذاشتن جهت برطرف کردن نیازهای اقتصادی خانواده هستند و در نتیجه زمان کمتری را نسبت بهم دارند. زمان های خسته شأن بهم گِره میخورد و کمتر کسی است که این فضا را عاشقانه تفسیر کند. یا کمتر کسی است که تمایل داشته باشد به این فضا تن دهد. در این شرایط دوست داران عشق نیازمند مهارتهایی هستند بیش از عرف جامعه تا بتوان در این فضا عشق را کاشت و آن را آبیاری کرد.

عشق وقت گیر و زمان بر و هزینه دار است.

پس اول دلیل آن اقتصاد است. و بانیان وضع موجود مروجان زندگی به عشق هستند.

دلایل دیگر فرع دلیل اول است و باز با چند واسطه به همین عامل اول گِره میخورد

عوامل فرهنگی اجتماعی دیگر نیز میتوان بر شمرد که در این مقال نمی‌گنجد.

حال با این دو مقدمه به سراغ نتیجه‌گیری می‌روم : متاسفانه ما مردم در چرخه ای گرفتار شده ایم که در آن عشق رنگ و بوی کمتری دارد. به گمانم پرسنلی که مهسا امینی را دستگیر کرده و تحویل گرفته و در نهایت مرگش را مشاهده کردند نیز در این سیکل بودند. این که متوجه این موضوع نشدند این دختران، پدری، مادری، برادری دارند. این دختران، عواطف و احساسات و ترس هایی دارند، این دختران انسان هستند ، بدان توجهی نکرده چون عشق!! با همان لحنی که دوست دوران مدرسه ام گفت برایشان مفهومی غریب و انتزاعی و نه عینی و واقعی در زندگی شخص خودشان است.

شما نگاه کنید حتی موضوع فرزند آوری که از مهمترین شاکله های عشق ورزی در طول حیات انسانی بوده است چگونه تبدیل شده است به امتیاز، حتی در آزمون های هیئت علمی دانشگاه و استخدامی معلمان.

نتیجه‌گیری:

به گمانم تنها راه ما در این شرایط بالابردن مهارت های عشق ورزی مان است. ورنه چیزی هایی که قبلاً در دسته عشق بوده است از جمله حج ( به متن های درخشان تصوف در این زمینه بنگریم) و کربلا میشود امتیازی جهت بدست آوردن منافع اقتصادی بیشتر است و از کارکردی عشق می افتند.

و تعریف من از عشق چیست؟

چیزی و کسی را جز خودم دیدن و اولیت قرار دادن.

تو از کی عاشقی؟ این پرسش آئینه بود از من

خودش از گریه ام فهمید، مدت هاست ... مدت هاست ...

به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم، ای عشق!

اگر آه تو در آئینه پیدا نیست، عیب از ماست

جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار

اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست

من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل

تحمّل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست

قسمتی از غزل تکرارِ فاضل نظری

https://t.me/parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 99 تاريخ : سه شنبه 29 شهريور 1401 ساعت: 18:43