پرچنان

متن مرتبط با «قله توچال از دربند» در سایت پرچنان نوشته شده است

کتاب از خداحافظی

  • خانم نسرین مولا از خوانندگان قدیم هستند و از زمانی که مددکار اجتماعی بودم با پرچنان همراه بوده اند. چند صباح قبل لطف کرده و هدیه ای برای نویسنده پرچنان ارسال کردند که آن عبارت بود از سه جلد از کتاب‌ها منتشر شده از ایشان بود.هفته قبل بود که کتاب از خداحافظی را در دست گرفتم و تقریباً در چهار جلسه کتاب را تمام کردم. کتاب خوش خوانی است و پیرامون زندگی نویسنده و مهاجرت و نحوه این هجرت در دهه شصت تا اقامت دایم و ماندگاری در آن سوی آبهای دور است.با توجه به شاخه برگی که ابتدای داستان به کتاب داده که نشان از هنرمندی نویسنده است، با پایان دور از انتظاری خواننده روبرو می‌شود. تلخ و گَس.اما این کتاب را به چند گروه پیشنهاد میدهم از برای خواندن:نخست: آنها که قصد جدی از برای مهاجرت دارند. چه آنها که تمایل به مهاجرت از طریق قانونی دارند و چه آنها که غیرقانونی اقدام خواهند کرد. سختی هایی که ممکن است انتظارش را نداشته باشید را خواهید شناخت. البته که سختی آن زمان به گمان بیش از اکنون است با توجه به امکان ارتباط گرفتن بسیار راحت تری که این روزها فراهم است. اینکه مهاجرت ممکن است تغییرات زیادی در باور شما ایجاد کند و باعث انتخاب های نامناسب شما شود را خواهید شناخت و در تصمیم های مهم با دقت بیشتری عمل خواهید کرددوم: آنها که مهاجرت کرده‌اند. این کتاب مشوقی است جهت نوشتن داستان خودتان. نوشتن تراپی راهی برای عبور از تنگناهای احوال مهاجرت است. ای مهاجرین لطفاً بنویسد از خود و احوال مهاجرت تا گنجینه زبان فارسی از این فقری که پیرامون داستان مهاجرت دارد به درآید.اما نتیجه‌گیری من از این کتاب: نتیجه‌گیری من مربوط به بطن داستان نمیشود. از خداحافظی نامی برازنده کتاب است. گویی مهاجرت یعنی خداحافظی های بسیار., ...ادامه مطلب

  • گراز وحشی

  • داستان گراز وحشی احسان عبدی پور را شنیدم یاد گفتگو هایم با راننده وانت و اسنپی افتادم:یک نیسان آبی قبراقی است و معلوم بود به آن رسیده است. بارم را که زدیم افتادیم در ترافیک تهران و گفت و شنودهایم شروع شد. از خاطرات سربازی و تویوتایی که در آن دوران دستش بود گفت و حرف زد و عکس‌هایش را نشانم میداد و می‌گفت سرم را با حرف هایش درد آورد که من مشتاقانه ادامه سخنش را طلب میکردم. اما از روزی گفت که وانت سابق اش را در شهریار دزدیدند.احازهددهید از زبان خودش روایت را بیان کنم: «دیوانه شده بودم، یک چاقو در پر شالم گذاشته بودم و به مدت دو ماه به باغها و خانه های منطقه سَرَک می‌کشیدم، از دیوار باغ ها بالا میرفتم و داخلش را ورانداز میکردم بلکه ماشین را بیام. در آخر آگاهی گفت ماشین را برده‌اند پاکستان که دیگر نا امید شدم » پس از آن بوده که هر چه پس انداز داشته را جمع کرده و این نیسان آبی را خریده است، سفارشی برایش تولید شده بود و ترمز بهتر و کولر داشت. برایم این دیوانگی و خطر کردن و خطرناک شدنش یادآور گراز داستان احسان عبدی پور شد که به دنبال انصاف و عدالت مُرد. دو اسنپ سوار شدم و راه افتاد، پس از دقایقی متوجه شدم که این دومین روز کاری اش است و اضطراب رانندگی در تهران را دارد. از همدان به تهران آمده بود از بابت روزی و نان.«تهران هوای بد و کثافت دارد، آلودگی های صوتی و غیره، ترافیک اژدهاگون، گرانی و... اما یک چیز دارد که این همه آدم را در آغوشش میزیند: آن که نان و روزی ات را می‌دهد، تلاش کنی مزدت را می‌گیری و نان به خانه می‌بری » اینها حرفهای چند وقت قبلم با یک راننده بود.به راننده تازه کار امیدوارمی دادم و نکاتی که از این چند وقت هر روز سوار شدن در اسنپ و تاکسی یافته بودم و تجربه زیسته در تهر, ...ادامه مطلب

  • قله پرسون و‌ سه پست دیگر

  • پرچنان:معمولاً کفش و کوه کوهنوردی زمستانه ام از اواسط آبان جایش را در کمد کوه تثبیت میکرد، اما امسال تا اواخر دیماه به تاخیر افتاد.در واقع برف نبود که کوهستان، شوق حضور بطلبد.برای من زمستان و کوه بی برف مثل چلو بی خورشت است.باری این هفته چکاد پرسون را صعود کردیم. دشت گرچال ( دشت هویج) مثل همیشه برف نداشت ، از آن برف هایی که تنه درخت های بید کنار چشمه را بپوشاند و تنها شاخه ها از برف بیرون زند. آن قدر برف کم بود که نیاز ندیدیم از مسیر زمستانه صعود کنیم و همان مسیر تابستانی را انتخاب کردیم، مسیری که اگر مثل همیشه برف می بود، احتمال بهمن را میشد جدی گرفت. در هنگام بازگشت از قله، برف ها بشدت آب شده بودند و برف‌آب جاری. اتفاقی که معمولا در از اواخر بهمن و اسفند می آغازید. و در هنگام عبور از روی رودخانه جاجرود از پل آهنی ماشین رو بود که میشد به عظمت دز و کارون پی برد و به تابستان تشنه تهران با آن رود که نه جویِ لاجون جاجرود بیمناک شد.به واسطه آلودگی که امکان دویدن و دوچرخه سواری روزانه در شهر را از من گرفته است، دو‌ سه کیلو اضافه وزن پیدا کرده ام و کوهستان آن مقدار صادق هست که این موضوع را کاملاً جلو چشمت آورد و بهت این موضوع را یادآوری کند که تو این نبودی! برای رسیدن به قله و بازگشت مثل همیشه نبودم، خسته شدم و فشار آورد.https://t.me/parrchenanامروز سال‌مرگ هایده است که نزدیک به سی و پنج سال پیش اتفاق افتاد. اما آنچه برای من این موضوع را برجسته میکند آن است که او هنوز بین ایرانیان، حتی جوان ترینشان محبوب است. شاید یکی از دلایل این محبوبیت پاز شدن و توقف خوانندگی زن در جغرافیای ایران نزدیک به این نیم قرن است.به گمانم، هایده شاید عرفی ترین خواننده مسلمان آن دوره باشد، آنچه که عموم م, ...ادامه مطلب

  • تحلیلی چند از رمان موزه معصومیت

  • رمان موزه معصومیت نوشته اورهان پاموک کتاب را چند سال پیش مرحوم حمید یکی از یگانه ترین دوستانم که فقدانش را گاهی به گونه ای حس میکنم که گویی کسی گریبانم را تنگ گرفته، امانتم داده بود و اما مُرد و نشد بهش پس بدهم و پیرامون اش ساعتها در وقت خلوتی شیفت گفتگو کنیم.رابطه‌ی من با رمانی که گرفته باشدم اینگونه است که گویی جزئی از آن می‌شوم و آن را زندگی میکنم. با غمهایش غمینم و با هیجاناتش پر هیجان.رمان، آنی داشت که با آن حسی بیش تر از یک رمان معمولی گرفتم، گویی به شخصیت کمال خان داستان نزدیکی یا قرابتی داشته باشم. اواسط کتاب که می رسیم فصل فصل کتاب را می‌بندم و میروم در اعماق خیال خود. در همین فضا هستم که کارتی از لای صفحات کتاب به زمین می‌افتد. میبینم دست خط حمید است و شماره چند مرکز و همکار سابق بهزیستی را نوشته است. دیدن دست خط کسی که نیست، آن نزدیکی که دیگر نه حتی دور که گم است را نمیدانم تجربه کرده اید یا نه! تو را در مرز درون و پنداره هایت حتی رها نمی‌کند. باری تحلیلی مختصر بر رمان معمولاً تلاش میکنم لایه های اولیه داستان را اول دریابم ضمن آنکه نشانه گذاری و نماد و استعاره بسیار در لایه های زیرین تر رمان وجود دارد و آن را خواندنی تر میکند.موضوع رمان، سبک زندگی است. زیستن است. ما می‌خواهیم در کدام جهان و نگاهی زیست کنم؟ در جهان اصالت، اصیل بودن، با همه شئونی که در فرهنگ عامه از آن تعریفی نسبتاً مشترک دارند؟ وجه بارز جهان اصالت آن است که قضاوت و تفسیر دیگری- دیگران از تو، از زن تو، از کیف دستی تو، از خانه تو ، از آدرس خانه تو، از ماشینی که بر آن سواری و...، مهم است، بسیار مهم است و اثر گذار در روانت و احساس خوشبختی که در خواهی یافت این نگاه دیگران اثری کاملا مستقیم دارد. و دومْ, ...ادامه مطلب

  • پست قبلی تر از قبلی

  • ۱.پیرامون جستار پیشین، مشاهداتم از همان روزها و همان هفته را نوشتم و امروز البته روز دیگریست. به گمانم این سه روز جهت و نشانه ادامه راه را تا حدودی نشان خواهد داد.۲. زاویه دیگری که از این اعتراضات دو ماه به آن رسیدم، نوع همدلی یا عدم همدلی با اعتراضات است. در این دوگانه زنجیره ها و طبقه های گوناگونی حضور دارند و زنده است و من از زاویه ساختار خانوادگی مشاهده ام را برای این جستار تنظیم کرده ام. اینکه موافقان اعتراضات و ادامه آن ساختار خانوادگی شان زنانه است. یعنی احتمالا فرزند دختری در سنین چهارده به بالا دارند و به طبع این ساختار فضا تا حدودی زنانه است. باز هم به این دلیل که اتفاق ناگوار مهسا امینی را امکان همدلی دارند و در نتیجه وحشت بیشتری پیدا میکنند. از جهت دیگر خانواده هایی که موافق اعتراضات نیستند و یا نسبت به آن سکوت پنهانِ توامان با ناراضیتی از آن دارند، ساختار خانوادگی مردانه ای دارند. بدین گونه که احتمالا پسری هفده هجده ساله و نزدیک به سن سربازی یا پسری سرباز در این ساختار خانوادگی هست و نگران از جنگ و آسیب جسمی یا روانی احتمالی بر فرزندشان دارند. در واقع این اعتراض ذینفعان احتمالی و آسیب دیدگان احتمالی دارد و برای موفقیت یا عدم موفقیت آن نیاز است که ذینفعان احتمالی به حداکثریت لازم برسد حتی اگر گمان و خیالی پروده رسانه ها باشد.پی نوشت:۱.. دیروز در خبر بود گشت ارشاد در قزوین رویت شده است۲. در سرمقاله روزنامه همشهری امروز نسبت به حجاب آزاد این روزهای تهران که با نام اباحی گری بیان کرده است این خبر را داده که در آینده اینگونه نخواهد بود.به گمان این دو خبر را میشود ناظر بر تایید جستار پیشین و مشاهده میدانی‌م مبنی بر آرام شدن نسبی جامعه تلقی کرد. اینکه روزهای دیگر چگونه , ...ادامه مطلب

  • دوچرخه بازار

  • با سرو‌چمان روز کاری با دوچرخه هامان داخل بازار رفته ایم و کارهای مربوطه را انجام میدهیم. وقتی از بازار خارج می‌شویم رو میکنم به او و میگویم شاید از اولین ها باشیم که بازار تهران در عمر سیصد ساله اش به خود دیده باشد. این که یک زوج ایرانی با دوچرخه در ساعت کاری به بازار رفت و آمد می‌کنند.منزل جدید ما فلت و تا حدودی پر ترافیک است. از این رو بیشتر اهالی موتور دارند. و میدانیم متاسفانه در مملکت ما، موتور مزینی جنسیتی است بدین معنا که تنها آقایان امکان استفاده از آن را دارند و خانم ها دچار محدودیت استفاده از آن هستند. حال که ما امورات روزانه را به کمک دوچرخه انجام میدهیم، سرو‌چمانم می‌تواند از مزیت دوچرخه و عبور سهل از ترافیک همچون مردان موتور سوار بهره ببرد و نسبت به بیشتر زنان محله که از این امکان برخوردار نیستند، امکان بیشتری برای خود فراهم کرده است.محله قبلی ما بعلت شیب های بسیار تندی که داشت، امکان دوچرخه سواری را سخت تر و کمتر کرده بود.اما این‌جا، بسیاری از امور شهر از تلفیق دوچرخه ، پیاده ، مترو، انجام می‌گیرد.نتیجه‌گیری:۱. زنان تهرانی امکان دوچرخه‌سواری بدل از موتور در مسیرهای با شیب کم جهت عبور آسان از ترافیک را جدی بگیرند.۲. در هر موقعیت، شرایط را سنجیده و از نو ارزیابی کرده و با استفاده از امکانات موجود ، به خلق یک موقعیت برنده فکر کنید. برنده آن است که نقاط ضعفش را به نقطه قوت خود تبدیل کند...( از کتاب برندگان و بازندگان نوشته سیدنی جی هریس)۳. لذت خرید روزانه و قرار دادن آن در سبد جلوی دوچرخه، لذت کمی نیست.https://t.me/parrchenan بخوانید, ...ادامه مطلب

  • گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز روز دوازدهم

  • وارد چنار ناز شده و با حجم انبوهی مردم بازگشته از تشیع جنازه روبرو شدیم. حجم انبوه برای کسی که به خلوتی و بی کسی بیابان عادت کرده است، معنایی دیگر دارد. بر روی صندلی که در میدانگاهی چنار ناز بود نشسته, ...ادامه مطلب

  • گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز روز سیزدهم

  • از جاده ای بسیار و زیبا و پر پیچ و خم و پر از درختان زیبا بنه و شیلی به سمت پایین، به خواجه جمالی رسیده بودیم.در مسیرمان حتی بوته های کم یاب هوم که گیاه ‌بسیار مقدس زرتشتیان و  قبل از آن مهر پرستان بو, ...ادامه مطلب

  • گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز روز چهاردهم

  • پرده اولدر جاده و سوار دوچرخه هستم یک موتور دو ترک با راکبین جوان کنارم می‌رسند و سرعت کم میکنند.حوصله هِلو و هاواریو ندارم.یک سلام علیکم غلیظ تحویل می‌دهمشان.:کاکو شما ایرانی؟ من فکر کردم خارجییی؟میگ, ...ادامه مطلب

  • پس از سفر رکاب زنی یزد به شیراز قسمت اول

  • روز آخر رکاب زنی است و به شیراز نیلوبلاگ رسیده ایم. حافظ و سعدی و غزل خوانی از آنها و رفتن به ترمینال همانا و سوار اتوبوس شدن و برگشت به تهران. به شب قبل  و« مهربانو،»،مادربزرگی که ما شب را در خانه اش مهمان شد, ...ادامه مطلب

  • پس از سفر رکاب زنی یزد به شیراز قسمت دوم

  • پس از سفر قسمت دوم:ما شانزده روز در سفر بودیم و در نتیجه شانزده شبمانی داشتیم. خانه معلم، مسافر خانه، بوم گردی، مسجد، امام‌زاده، حسینه، آشپزخانه حسینه، اتاقک های قبرستان، و خانه مردم محلی، منازلی بود , ...ادامه مطلب

  • پس از سفر رکاب زنی یزد به شیراز قسمت سوم

  • گزارش پس از سفر رکاب زنی یزد به شیراز نیلوبلاگ قسمت سومدر همه استان هایی که رکاب زده ام استان یزد، به طور سیستمی و یکپارچه چه بصورت نرم افزار و چه سخت افزار، یک سر و گردن از دیگر استان های کشور، به روز تر، مدر, ...ادامه مطلب

  • بعد از واقعه

  • پس از نزدیک به ده روز، دوباره پرچنان را می‌خواهم آپ کنم.روزهای سختی را گذرانده و میگذارنیم.نوشتن سخت شده است.بارها نوشته و پاک کردم، نمیخواهم مروج این فضای یاس که در همه آنچه من میبینم افتاده است باشم, ...ادامه مطلب

  • گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز روز اول

  • اوایل هفته بود که گویی سرما خورده بودم. انگاری که در بام جمجمه ام باران ببارد و بینی ام ناودان باشد. سر درد مختصری هم بود. شیفت شب بودم و باید اداره میرفتم. مادر دم نوش کرد و نوشیدم و حاضر شدم برای حر, ...ادامه مطلب

  • گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز روز دوم

  • سوار چرخمان هستیم که به  روستای خَویدک ( طبس ها به جای جالیزار خوید می‌گویند)میرسیم. بچه های خُرد روستا در حال بازی بودند.یک شیر آب سرد کن دیدم و رفتم آب خُنُک بنوشم.:کجایی هستی؟ خودش، جوابش را در قال, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها