مشغول شنیدن منتخب موسیقی افعان همکارم هستیم. به سخن می آید که اگر محفلی نجیب( یخی از خوانندگان و نوازندگان بنام افغانستان که پس از حضور مجدد طالب به ایران مهاجرت کرده است) برگزار کرد ترتیب حضور من و خودش را خواهد داد. در خیال خود گویی تصویری میبیند از حضور ما و لبخندی بر گوشه لبش مینشیند، خودم را به او خواهم رساند و میگویم مخصوص تو یک آهنگ بزند و یک پانصد برایش واریز میکنم. از دست و دلبازی اش سپاسگزاری میکنم
ادامه منتخب موسیقی ها، احمد ظاهر، خواننده بنام افغان است که سالها پیش در حادثه ای مشکوک کشته شد. از او تعریف میکند که پس از مرگش در قفسه ای ۱۵۰۰ کرست و لباس زنانه از منزلش کشف کردند، آن قدر که اهل خوشی بوده است و دخترکان عاشق خود را به منزل میبرده ...درون خودم پرسشی مطرح می کنم که در این افسانه آن دخترکان زیبا رویی که با این خواننده معاشقه کردهاند، مگر هنگام خروج به لباس های زیر خود احتیاج نداشته اند؟...
اکثر آهنگ ها تِم غمی
دارد که میرسد به یک ریتم شاد موسیقی امروزی. متعجب میشوم. رو میکند به من و با گوشه چشم به گوشی اشاره میکند و میگوید:
نمیخواست خیلی دلخسته شویم.
دلخسته از آن واژه های است که کمتر در زبان فارسی ایرانیان حضور دارد. واژه ای شاعرانه است که حتی امکان تبدیل به واژه ای علمی در بحث های روانپزشکی و روانشناسی را دارد.
الهی دل خسته نباشید.
پی نوشت:
مولوی اگر اکنون میبود متولد افغانستان میشد، گویی شرق فلات ایران طبعی شاعر پرور دارد. سخن گفتن در آن سمت و سو گویی خود به خود شاعرانه است.
https://t.me/parrchenan
پرچنان...برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 87