سرقت

ساخت وبلاگ

این چند روز کم نویس شده ام با آنکه در جمجمه ام ده ها جنین از جنس نوشتار منتظر زایش بودند. نشد، و مردند.

جمعه تعطیل است و سرو چمان برای خرید خشکبارش در بازار. آمدم به او کمکی باشم پس پیشنهاد دادم با ماشین آمده و بارها را با هم ببریم. بارها را در صندوق ماشین گذاشتیم و رفتیم ادامه خرید و هنگامی که باز گشتیم خبری از آجیل ها و برنجی که خریده بود نبود. بله اموال به سرقت رفته بودند.

از دو وجه بدین موضوع خواهم پرداخت:

رستگاری (خوشبختی) امری جمعی است

تئودور آدرنو

در نگاه چپ خوشبختی اتفاقی جمعی است و فُرادا ممکن نیست. اینکه شرایط مالی،روانی، و... فردی خوب باشد پس من خوشبختم بدون نگاه به دیگری، امریست خطا.

این افکار وقتی در پندارم نقش بست که صندوق خالی ماشین را دیدم. حال و روزم اگر خوب باشد و دیگران غیر آن، به طروق گوناگون کیفیت حال من نیز به آن سمت نه خوب میل خواهد کرد.

فکر کنم بسیار مختصر و مفید لُپ مطلب را بیان کرده باشم و نیاز به توضیح بیشتر نداشته باشد.

آیا این سخن آدرنو، سخنی جدید بود؟ من از کودکی حدیثی را بارها شنیده ام بدین صورت که اگر فقر وارد شود از در ديگر ايمان بيرون مي رود.

یکی از اتفاقاتی که در این چند سال تلاش کرده ام آن را تمرین کنم، امکان تفسیر اشعار و احادیث و آیات و متن ها قدیم به روشی امروزی و امانیستی است. به گمانم آن افکار در هزاره های قبل پیرامون تمدن، کمک بشر بوده اند و امروزه با تفسیری امروزی نیز از بعضی از آنها میتوان بهره برد. به این حدیث برگردم.‌ قالب افرادی که آن را تفسیر می‌کردند مراد را فردی فهم میکنند و ایمان فردی افراد فقیر را نشانه درستی آن حدیث می آورند. اما برای من اینگونه نیست. فقر بیایید ایمان در معنای امن بودن از جامعه می‌رود( ونه لزوما از فرد فقیر) امنیت روانی, امنیت جان, امنیت اقتصاد, امنیت سلامتی و... جامعه ای که فقر در آن گسترده شود بی ایمان است در معنای بی‌ایمن بودن. بلی نمیتوان به رستگاری رسید در جامعه ای که جمعی خوشبخت نشده است. نمیتوان ایمن بود در جامعه ای که اکثریت آن ایمن نشده اند.

چه بسیار کاسبی های نو پا همچون کسب و کار سرو‌چمان که به دلیل این بی ایمنی( بی ایمانی) به بحران برخورد.

وجه دوم:

بعد از روبرو شدن با صندوق خالی:

در چند دقیقه بعد تا حدودی رفرش شدم در حالیکه در دزدیده شدن دوچرخه آبی ام که چند سال پیش رخ داد اینگونه نبود.

به گمانم به این دلیل که با دوچرخه آدمی خو میکند.

اما آمدم و آن پستی که مربوط به دزدی دوچرخه آبی ام بود را دوباره خواندم:

http://www.parchenan.blogfa.com/post/748

اما سرقت یا دزدی با آدمی چه می‌کند ؟

به گمانم انسان دچار فقدان می‌شود. چیزی که گمان دارد مال اوست از او گرفته میشود. هر فقدان نیاز به سوگ دارد.

تا انتهای شب چندین نفر تماس و پیام دادند و همدلی کردند و همین امکان سوگواری را برای فرد فقدان دیده فراهم میکند. در سوگواری نیاز به گفتمان، نیاز به شنیدن حرفهای خوب( سٕرِت سلامت)، نیاز به شنیدن داستان آن فقدان، احساس میشود. سرقت چیزی چون مرگ است و دزد چیزی چون فرشته مرگ که نامش را عزرائیل نهاده اند. حال افکارت میخواهد آن شی فقدان شده ( دزدیده شده) بازگردد چون روز رجعت در ادیان ابراهیمی. اما این انتظار مرارت آمیز خواهد بود. چرا که آمار حقیقی به گمانم نشان می‌دهند که بازگشتی در کار نیست. رجعتی در کار نیست.

هرگاه دچار سرقت شدیم پیرامون آن با عزیزان خود گفتگو کنیم تا مرحله سوگِ فقدان آن شی را انجام داده و زودتر به لحظه ی اکنون بازگردیم.

https://t.me/parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 85 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 3:44