چَشمهایش
بزرگ علوی
چند کتاب همزمان با هم در حال خواندن هستم و خیلی کند جلو میروم، چَشمهایش را روزهای عید در کتابخانه منزل سروچمانم یافتم و خواندم.
کتاب عاشقانه خوبی بود، حال و هوای جغرافیای کتاب را به واسطه حضور فعلی منزل در همان حول و حوش بیشتر درک کردم و مزه ویژهای بخشید.وقتی آدرس های داستان که در حول و حوش دهه بیست میگذرد را مرور میکردم و میدیدم هنوز بعضی همان نام را دارد که در کتاب بود.
حس عاشقی را از زبان یک زن شیوا و رسا معرفی کرد. اما آنچه که من از این کتاب دریافتم:
رجوع به تاریخچه آنچه که برایم مهم است، بخصوص آثار هنری، و یافتن عواطف و احساسات انسانی پیرامون آن، اثر هنری را تر میکند.
گفتگو پیرامون اثر هنری غنای آن را بیشتر میکند و اجازه میدهد در جان آدمی نَشت کند.
نتیجهگیری:
پیرامون آثار هنری که دیده ایم، از جمله فیلم و سینما، تابلو ها و پرده ها گفتگو کنیم، حتی شده به تاریخچه آنها رجوع کرده و آن ها را دریابیم.
پی نوشت:
واژه چَشمها را با فتحه ادا میکنم. گاهی بر من خرده گرفته اند که چرا مثل افغانها میگویی چَشمه؟ این چه لهجه است که صحبت میکنی؟
در پاسخ از آنها پرسشی مطرح میکنم: کلمه جایگزینی که به جای باشه در محاوره استفاده میکنند چیست؟ مثلا وقتی بگویند این کار را بکن و اگر پاسخ تو باشه باشد کلمه جایگزین چیست؟
پس از درنگی، اندیشیده و میگوید: چَشم. یعنی در پاسخ فلانی این کار را بکن میگوید چَشم.
اینجاست که توضیح بیشتری از این واژه میدهم. چَشم به معنای باشه ای که استفاده میشود جمله بر روی چشم است که به مرور زمان بر روی، حذف شده و تنها چَشم مانده است. با این دیالوگ به فرد پرسش کننده نشان میدهم که خود نیز واژه را چَشم استفاده میکرده و از آن غافل بوده است.
اما پیشنهاد میکنم هیچ گاه واژه چَشم به معنای باشه را استفاده نکنید و به همان باشه بسنده باشید. این ادبیات به گذشته دور زبان فارسی باز میگردد، زمانی که قرار بود سخن و دستور و فرمان آن مهتر و ارباب و سلطان بر عزیزترین جای آدمی که همان چَشمهایش است نشیند که اگر دستور انجام نشد کوری را مستحق خود بداند.
برای چیزهای خُرد و کلان از چَشمهایمان مایه مگذاریم.
https://t.me/parrchenan
پرچنان...برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 76