جبر

ساخت وبلاگ

در پارک مشغول ورزش هستیم اما میبینم آنهایی که با مربی و بلندگو و‌درجا ورزش گروهی دارند لبخندی بر چهره نقطه ای از میدان مرکزی پارک را نظاره میکنند.

معمولاً دوچرخه های مان را در نزدیکی آنها می‌بندیم و اکنون با آنها که گروه صورتی لقب داده این چون لباس های یک شکل صورتی می‌پوشند بیشتر آشنا شده ایم و اینگونه امنیت چرخ ها نیز بالاتر رفته است.

ورزیدن های ما زودتر از آنها تمام می‌شود و میروم چرخ ها را از قفل آزاد کنم و میبینم مردی ریزه با ریشی پر و جو گندمی با یک کلاه بگ و شلوار لی و یک تیشرت قرمز کهنه در سکوی بالای میدان همزمان با موسیقی گروه مشغول رقص و حرکات ریتمیک است.

نگهبان پارک که ما او را چون اصرار دارد که جدی و خشن به نظر برسد، آقای ناظم بین خود در پنداره بایگانی کرده ایم غصب آلوده نگاهش می‌کند و ورزشکاران لبخند زنان حرکات زیبای ریتمیک آن مرد را تماشا می‌کنند.

دقایقی این فضا را مشاهده کردم.

مرد رقصنده که احتمالا کارتون خواب بود و یا اینگونه به نظر می‌رسد به گمانم از هوش حرکتی بالایی برخورد بود با هر آهنگ و حتی کف زدن های ریتمیک ورزشکاران رقص متناسب با آن را به خود می‌گرفت و هنرنمایی می‌کرد. در واقع او از گمان من یک هنرمند ذاتی در این زمینه بود و دارای نبوغ از این جنس هنر.

روزهای بعد خبری از او نشد و نمیدانم سرنوشت او را حراستی ها چگونه رغم زدند.

وقتی که پیرامون آن روز می‌خواستیم با هم‌ورزی ها گفتگو کنیم تلاش می‌کردم آن را مرد رقصنده معرفی کنم که نشان از هنرمندی، باشد تا « آن کارتون خواب ِ» که نشان از طبقه فرودست و حقیرانه دیدنِ« دیگری » است و نگاهیست تحقیری هر چند ناخودآگاه باشد.

باری

این روزها که جای خالی او را در سکوی میدان پارک می‌بینم ، جبر جغرافیایی در پندارم دوباره برجسته شده است.

اینکه اگر این مرد مثلا در فرانسه زیست می‌کرد او را هنرمند و استاد شاید لقب می‌دادند و در کلیپ ها هنرنمایی می‌کرد و شاگردانی احتمالا می‌داشت و نه اینگونه حقیرانه که مفتخر زیست می‌کرد اما حالا در این جبر جغرافیایی و این سرزمین اما از لونی دگر است.

اگر این جبر جغرافیایی را به همه شئون زندگی، از خانواده و فرزند کسی بودن تا شغل و درآمد و همسر و نوع زندگی و... تسری دهیم میبینیم که تا چه مقدار عظیمی این شانس یا همان جبر بوده که زندگی ما را در دست گرفته است و نه تلاش و استعداد و تکاپوی خود لزوماً.

پی‌نوشت‌:

تابستان را دوست دارم چون کارتون خواب ها هر جا در هر زمینی اراده کنند می‌توانند بخوابند و از سرما به خود مپیچند، هرچند که زمین سفت باشد. تابستان را اگر صفتی باشد آن صفت سخا است.

https://t.me/parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 13:48