مهر

ساخت وبلاگ

از صبح در سرم بود عکس های این چند ساله که با دوربین دیجیتال گرفته ام را ببینم یعنی تقریباً از سال ۸۹ که با دوربین دیجیتالم عکاسی کردم.

ساعتی به تماشای آن نشستم.

سپس خود به خود چیزی چون فرایند ساخته شدن یک استالاگمیت در پندارم پرسشی شکل گرفت:

چرا دوست داشتم عکسهای این سالها را ببینم؟ ( ضمن آنکه خیلی مشتاق دیدن عکس های گذشته نیستم)

برای این پرسش پاسخی نیافتم.

در عصرگاه آخرین روز شهریور به تماشای فیلم تحسین شده و دریافت کننده خرس طلایی برلین به نام آلکاراس نشستیم.

فیلم زیبا و دل نشینی بود بخصوص با پنداره های که سرو‌چمان از روزگار کودکی خود با بعضی از کادرهای فیلم برایم تعریف میکرد.

بعد از آن رفتم سراغ ظرف های که قرار گذاشته بودم بشورم.

برای من شستن ظروف یک نوع مدیتیشن است و حسی از آرامش و سکون. به نوعی درجمع کردن افکار و رسیدن به روشنای پندار و افکارم کمک رسان است.

به ناگاه پاسخ آن پرسش صبحگاهی که در بالا اشاره کردم را یافتم.

هوا بوی مهر میدهد. یک سبکی خاصی دارد. بدین مدرسه بنی خاطرات همه کودکی و... در مهر ماه بود که میهربانم را یعنی پدرم را بدرود گفتیم. از این رو به گمانم دلتنگ خاطرات و عکس ها شده بودم ناخودآگاه.

مهر بوی میهربانی میدهد. مردم سحر خیز می‌شوند و صبحگاهان شلوغ. شبها زودتر فرا می‌رسد و با دیگری بودن زمان افزون میکند و همه اینها برای من تجسم میهربانی برج مهر است.

مهرتون افزون باد.

نتیجه‌گیری:

گاهی چون یک معدن کار نیاز و تلاش است که در معدن افکار و پندار کوشش کنی تا به ناخودآگاه رسی.

https://t.me/parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 43 تاريخ : شنبه 1 مهر 1402 ساعت: 15:29