نکو

ساخت وبلاگ

معمولاً عادت داشتم و دارم که اگر قرار بر دیداری بود، به دوستان یک دلِ دیگرم نیز پیام دهم و جمعی پربار تر را سر قرار حاضر کنم .از این خصلت شادانم چرا که حس و مهر بیشتری را در حضار آمده به قرار ایجاد میکند.

چند صباح قبل فرصتی پیش آمد و دوستانی که یکی دو سال بود ندیده بودمشان را در چنین وعده گاهی ملاقات کردم. در ابتدای جلسه دوستان ناآشنا را بهم معرفی کردم. ابتدا برای هم غریب می‌آمدند. اما یکی از دوستان با تنگ کردن چشم و فوکس بر چهره دوستی دیگر گفت آشنا میزنی. پس، از من توضیحات اضافی خواست. از اینکه چگونه با او دوست شده ام و در کجای مهم زندگی ام حضور داشته است. توضیحات اضافی را که دادم، به ناگاه چهره اش تغییر یافت از آن تغییرهای که نشان از یافتن پاسخِ پرسشی سخت که مدتها فکر و پندار در سیناپسهای عصبی با هم کُشتی گرفته اند را میداد.
دوستم چهره رها کرده از خطوط افتاده از پرسش، به دوست دیگرم رو کرد و گفت: من شما را دیده ام.
اما اتفاق باشکوه تر برای من جملات بعدی بود که بیان کرد. اینکه از پس هفت سال خاطره و جرقه اندیشه که در پندار کسی رُخ داده اما به بیرون درز نکرده به ناگاه از پس هفت سال چون بذری جوانه زده این چنین هویدا میشود. این چنین پنداری در زایشی به گفتار تبدیل میشود و اکنون من آن را به نوشتار تبدیل میکنم. این جریان مدت دار از پس اندیشه، برای من بسیار حیرت زاست.
باری گفت: «من شما را دیده ام، در ختم بابای سهیل شما یک پیراهن آبی پوشیده بودی و از میهمانان سهیل با سینه چای پذیرایی می‌کردید، با خودم گفتم آفرین بر این رفتار رفاقتانه که فقط از یک رفیق سر می‌زند. من هم خودم را رفیق میدانم اما کنش او کجا و کنش من کجا»

چند نتیجه‌گیری مختصر:
* یک کنش( رفتار) تا سالها امکان ماندگاری دارد. اگر نکو باشد چه بذری شادابی می‌تواند باشد که درخت کهن نکویی را همراه باشد
** مرزهای رفاقت در حق ریفیق ناپیدا و بیکران است
*** مهر و مهربانی تا کجای پندار یک انسان توان رسوخ دارد.
**** بیش از پیش به این جمله معروف بیاندیشیم: پندار نیک گفتار نیک کردار نیک

https://t.me/parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 37 تاريخ : چهارشنبه 3 آبان 1402 ساعت: 20:16