بی هنری
قبل تر ها نسبت به سالروز میلادم حسی منفی داشتم اما این بینش کم کم تغییر کرد و در روندی، امسال کاملاً متفاوت شد. در سالروز ها و یاد آوری ها و یادبادها میتوانی چیزی چون قهوه تلخ، اما لطفاً با شکر باشی.
در این سالها زیسته بیشتر به عمق تلخی و پوچی زندگی پی برده ام، اما، میتوان این روزهای و سالروزها را بهانه ای قرار داد برای لطفاً شکر، کمی میتوان این قهوه تلخ زیستن را گاهی شیرین کرد و البته نه همیشه که عوارض شکر را دست کم نگیریم.
باری
سالروز میلاد من و سروچمان یک ماه اختلاف دارد و هر دو در پاییز فصلی به این روزگار وارد شده ایم.
از چند روز قبل از تاریخ میلادش در این اندیشه بودم که چه هدیه ای دهم.
به هدیه ای که او برایم تولید! کرد می اندیشم. یک خورجین دوچرخه تمام چرم که تماما کار دست خودش بود که در طول چندین ماه سوزن زد وسُمبه.
و این هدیه چیزی بود که باید میبود. هویتم، سلیقه ام، بینشم، ارزشهایم... را همه پوشش میداد.
یک هدیه کامل، چیزی چون انسان کامل اساطیری.
و اینجا بود که به بی هنری خودم پی بردم:
من هنری ندارم که به او هدیه ای ببخشایم. نهایت کالایی یا جنسی از انبوه مارکت ها و سیستم کاپیتال.
بی هنری بد دردیست. امیدوارم شما چون من در این بی هنری مبتلا مباشید.
https://t.me/parrchenan
پرچنان...برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 25