بوسه

ساخت وبلاگ

در صندلی دندانپزشکی نشسته ام و دکتر دندان پزشک با آن مته ها و فرزها مشغول بر روی لب و دهانم است. گاهی درد احساس میکنم و مجبور می‌شود چندباره بی حسی تزریق کند.

خانم دکتر در حالیکه زیر نور پروژکتور که مستقیم به چشمانم میخورد گم است می‌گوید بهتون نمی آمد اینقدر حساس باشید!!

در حالیکه دهانم چون تمساحی که شاخه درختی را جای لک لکی، به اشتباه بلعیده، باز است تنها نگاهم به آن نور است.

از مطب بیرون می آییم در حالیکه چهار پنج دندان را پر کرده ام، حوصله وسیله نقلیه عمومی ندارم.

کنار خیابان می ایستم و میگویم: نُتور( موتور)

از بس که فک و دهانم بی حسی خورده است لب پایینی هیچ قدرت حرکتی ندارد و نمی‌تواند غنچه شود و واژه « مُ» را ادا کند. برای آدرس دادن بر روی خ، نُختاری ( مختاری) تاکید میکنم و به توافق می‌رسم با یک نُتوری.

در منزل این دو موضوع را روایت میکنم و میگویم: خانم دکتر سبیل های مرا دیده و گمانش رفته است که هر که سبیل دار شد، حس و سیناپس های عصبی ندارد که درد را ملتفت نشود. او گمان کرده بود من خَرَم که درد احساس نکنم در حالیکه من پروانه پرچنان...

ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 20:29