مشهد قسمت سوم

ساخت وبلاگ

قسمت سوم

یک حسن بزرگ مشهد آن است که توان تجمیع هر دو نظرگاه عمده ایرانیان در یک مکان را دارد.

نگاه سنتی ها که شامل مذهبیون و ایده آلسیت هاست ودوم نگاه سکولار ها که شامل رشنالیسم( اصالت عقل) و پراگماتیسم ها و... میشود.

معمولاً در این سالها و بخصوص در این ده سال ما با پدیده ای متفاوت در خانواده ایرانی روبرو شده ایم. اینکه فرزندان چون والدین نمی اندیشند و کرداری متفاوت برای نرم افزار زیسته خود برگزیده اند. در نتیجه در بسیاری از خانواده ها ما با یک دو شقگی روبرو هستیم. والدین سنتی مذهبی و فرزندان غیر سنتی، غیر مذهبی. برای این خانواده دوگانه رسیدن به یک نقطه مطلوب برای سفر امکان محدودی وجود دارد.

در مشهد این موضوع قابل جمع شدن است. از یک طرف یکی از امامان شیعه و ریشه ی تشیع دوازده امامی مرکز جمع شدن دل‌ها است و از طرف دیگر مقبره فردوسی دل میبرد به یغما.

به گمانم جفا به خود است که به مشهد بروی و توس نروی. چرا که حتی معتقد ترین فرد به امام هشتم برای گفتگو با او نیازمند زبان فارسی است. زبانی که فردوسی زنده‌گر آن بوده است.

دیدار از توس نیز به کمک محوطه سازی قبل از انقلاب و دو سال قبل، زیباتر و پر مفهوم تر شده است. امکان گفتگو و اندیشیدن پیرامون مفاهیمی که سعی در انتقال آن به انسان هزار سال بعدی خود داشته است بیشتر مهیا شده و صد البته این، به کمک مجسمه های زیبای جدیدی است که به تازگی نصب شده است.

میتوان از آن داستان ها سخن گفت. شعر خواند و در فضایی که به آرامی تو را در بر میگیرد به زیستن از نوع نگاه فردوسی اندیشید.

یک نقدی که بر سیستم مدیریت حرم امام هشتم داشتم آن بود که متاسفانه عنصر آرامش که زائر به دنبال آن به حرم آمده است را توسط انبوه بلندگوها که نوحه یا سخنرانی در ساعات نسبتاً زیادی پخش مینماید را مخدوش کرده بود. امکان راز و نیاز زایر را با امامش سلب می‌کرد. و امکان خلاقیت و رفتارهای گروهی کوچک را از بین میبرد. در جایی از حرم دیدم چند نفر با هم در روبروی امامشان مداحی و نوحه سرایی می‌کردند و به گمانم فضای خوبی بود حال آنکه آن انبوه بلند گو ها رفتارهای این چنینی را متوقف می‌سازد. اما در توس اینگونه نبود. آن آرامش در جوار سرسبزی زیبای محوطه بزرگش تو را در آغوش میکشید.

در این سفر با سروچمانم این تصمیم را گرفتیم که شاهنامه خوانی را بی آغازیم( یکی از نتایج حضور در توس)

از دور دست صدای آواز استاد می آمد و در کنار قبرش، درنگی در مفهوم بیت زیر و مردمی ای که این روزها سخت بدان محتاجیم.

جهان یادگار است و ما رفتنی

به گیتی نماند مگر مردمی

https://t.me/parrchenan

پرچنان...
ما را در سایت پرچنان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iparchenane بازدید : 100 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 4:45